۱_ مکتبی در حومه بنگال بود
او ستادش دشمن ابطال بود
۲_کودکان بسیار و ادیانشان کثیر
نوجوان برخی و جمعی هم صغیر
۳_او ستاد بر نوجوانی کرد رو
که توربت کیست بهر ما بگو
۴_گفت او هستم مسیحی سرورم
اِبن و اَب ، روح القدس را یاورم
۵_زد به چوب استاد او را کی فسون
مانده ای بر سه خدایت تا کنون
۶_از دگر پرسید و او هم گفت پنج
هم بزد او را و دادش زجر و رنج
۷_سومین هفده خدا بهرش شمرد
این یکی هم چوب استادش بخورد
۸_چارمی گفتا چل داریم خدا
مهر و ماه و آب و دریا و هوا
۹_ شمه ای باشد از آن چل ای گرام
گر بگویم میشود طول کلام
۱۰_ چارمی هم خشم استادش بدید
در درون، دل از خدایانش برید
۱۱_پنجمی گفتا مسلمانم ولی
الفرار از اوستادم یا علی
۱۲_با دویدن رفت از مکتب برون
گشت پنهان در ورای یک ستون
۱۳_پس ندایش داد استادش فلان
تو زخشم و چوب من داری امان
۱۴_باز آ، در مکتبت بی ترس و بیم
تو بنام رب رحمان و رحیم
۱۵_بازگشت و گفت استاد عزیز
زآن شدم از چون تو نیکو در گریز
۱۶_دیدم آنکه چل خدا دارد بنام
هم نمی باشد به نزد تو گرام
۱۷_من که دارم یک خدا را دلخوشی
این گمان بردم مرا تو میکشی
برچسب : نویسنده : 3setaei9 بازدید : 10