حدیث امداد

ساخت وبلاگ

حدیث امداد

1-به خواب دید عالمی آدینه شامی

که خمّار، جار او دارد مقامی

2-بهشتش می برند با عزت و جاه

ندارد عالِم اندر رتبه اش راه

***

3-سحر پرسید از خمار که ای جار

چه کردی حق ترا خواهان شد و یار

4-بگفت خمار بر خود این نبینم

جزائی که بخُلد حق نشینم

5-ولیکن گویمت گویا از این بود

که یک مظلومه ما را همنشین بود

6-که پارسال دار فانی را وداع کرد

فراوان بهر من آن زن دعا کرد

7-رهانیدم همین زن را ز شویش

که بسته بود ازو راه گلویش

8-گلاویز گشتم با آن مرد مکار

شدم آزادی زن را خریدار

9-در آن حالی که می کوبیدمش سخت

کشید از من زنش یک گوشه از رخت

10-که ای اهل خدا امداد کن امداد

مرا زین مرد ناحق گو کن آزاد

11-به شویش کیسه ای پر سکه دادم

که تا برگ طلاقش را ستادم

12-به خانه بیست سالی خواهرم بود

چو مادر سایه او بر سرم بود

13-ببطنش داشت فرزندی زشوهر

که می بود دختری بهتر ز اختر

14-بزرگش کردم و دادم به شوهر

به مردی که ببود او هم چو گوهر

15-بله عمری ز این دو صرف کردم

ز بد گویان تحمل حرف کردم

16-کنون شاید ازین قصه ازین راز

درِ درگاه حق گشته ز من باز


1-خمَار=شراب فروشی، می فروشی، باده فروشی

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۲ساعت 11:18&nbsp توسط سید احمد سعادتمند  | 

منظومات ستایی اهوازی (سید احمد سعادتمند)...
ما را در سایت منظومات ستایی اهوازی (سید احمد سعادتمند) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3setaei9 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 29 مهر 1402 ساعت: 13:28