من ندیدم خالقم باشد کسی
2-گفتمش من میدهم اکنون ترا
در خفای سطح سینه آدرسی
3-رو بپرس از قلب خود که تا کنون
با چه نیروئی زده بهرت بسی
***
4-نفی رب خود نکرددر حهان
هیچ فرد عاقلی یا اقدسی
5-این همه نقش عجب سعدی بدید
گز نمی بینی تو شاید نو رسی
6-یا که ظلمتهای احساس و خیال
گشته از بهر تو گویا محبسی
7-دیده ی جان و خرد بگشا که ربّ
جلوه گر بینی به هر پیش و پسی
8-گر بمیری با همین دیدِ کنون
زندگانی کرده ای چون کرکسی
9-بهرتو گویند روزی دیگران
مُرد آن بیچاره چون خار و خسی
منظومات ستایی اهوازی (سید احمد سعادتمند)...برچسب : نویسنده : 3setaei9 بازدید : 114